دنیایی پر از سیاهی ، چیزی نشد نصیبم جز تباهی !
بازی های عاشقانه ، انواع قلبها ، یکی شکسته و یکی به انتظار پوچی نشسته
حرفهای تکراری ، این تنها صداقت است که از آن بیزاریم
سخت است قدم برداشتن در راه عشق
صدها قدم برداشتیم و این شد یک تصویر زشت
تصویری سیاه و سفید ، طعم تلخ عشق را تنها آن دلشکسته چشید
نمیفهمیم و آغاز میکنیم ، پایانش پیداست و باز هم هوس پرواز میکنیم
.
صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست ، در این دنیا دلی عاشقتر از یک دل تنها نیست
به دنبال یک بازی زیبا ، رنگ دلها همیشه سیاه ، من با بقیه فرق دارم تا آخرش بیا….
وعده ی دروغ ، لحظه هایی شلوغ، تپشها تندتر
بیقراریها بیشتر ، نمیگذرد این ساعتهای نفسگیر!
پاسخی نمیشنوم ، به خواب نمیروم ، و باز هم شب زنده داری و بی تابی
برای کسی که ارزشی برایم قائل نیست ، برای کسی که دلش در کنارم نیست
برای کسی که نمیفهمد ، نمیداند ، نمیبیند!
همه چیز پر از دروغ ، باز هم می آید آن غروب…
به انتظار چه کسی نشسته ای؟ باز هم هوس عاشقی کرده ای؟
آغوشت را به همه کس دادی و در آغوش همه کس خوابیدی …
گرمای تنت برای همه شد و سردی اش برای خودت، نجابتت را فدا کردی در راه دلت…
باز هم باید بشنوی حرفای تکراری ، باور کنی و فکر کنی دلت اینبار نخواهد شکست !
از این فکرها نکن ، مثل من حرف همه کس را باور نکن
همه مثل همند شک نکن،بیش از این زندگی ات را به پای این و آن تباه نکن!