خیلی سخته چیزی که تا دیشب بود یادگاری * صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی * بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا * میسوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا
خیلی سخته اگه عمر جادوی شعرت تموم شه
نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه
خیلی سخته تا یه روزی حرفای اون باورت شه * نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه
خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه * تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه
خیلی سخته بی بهونه میوه های کال و چیدن * به خدا کم غصه ای نیست چند روزی تو رو ندیدن
خیلی سخته که دلی رو با نگاهت دزدیده باشی
وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی * از خودت می پرسی یعنی میشه اون بره زمانی؟
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه * بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه
خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه * چقدر را از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
چقدر قشنگه اما واسه کسی شکستن
خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت * اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت
خیلی سخته بودن تو واسه اون بشه یه عادت * دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت
خیلی سخته که دله تو نکنه قصد تلافی * تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی
خیلی سخته بری یه شب واسه چیدن ستاره * ولی تارسیدی اونجاببینی روز شد دوباره
خیلی سخته که منو تو همیشه با هم بمونیم
انقد عاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم
نمیدانم چرا بیمارم امشب / سکوتی خفته در گفتارم امشب
غم اشک دلم آهسته میگفت / پریشان از فراق یارم امشب . . .
.
.
.
به گزارش قلبم ، هوای چشمم ، به علت ندیدن عزیزم
تا لحظاتی دیگر بارانی میشود !
.
.
.
هرگز به دیگران اجازه نده قلم خودخواهی دست بگیرند
دفتر سرنوشت را ورق زنند ، خاطراتت را پاک کنند
و در پایانش بنویسند قسمت نبود . . .
.
.
.
ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من / ای حسرت روزهای شیرین در من!
بی مهری انسان معاصر در توست / تنهایی انسان نخستین در من!
.
.
.
از دوریت چه دارم غیر از دلی شکسته
ذهنی همیشه ابری ، فکری همیشه خسته . . .
.
.
.
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بسترِ عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت . . .
.
.
.
آگهی فوری:
به یک آغوش گرم برای فراموش کردن سرمای زندگی نیازمندیم
.
.
.
( نوشتم دوستت دارم ، پرانتز را نبستم ، بگذار این حقیقت تا ابد جریان بیابد . . .
.
.
.
کاش به جای جدایی مردن بود ، چون مردن یک لحظه است و جدایی ذره ذره مردن . . .
.
.
.
لحظه هایی هست که دلم واقعاً برایت تنگ می شود
من اسم این لحظه ها را “همیشه” گذاشته ام . . .
ادامه اس ام اس ها در لینک زیر
.
.
.
عشق یعنی رفتن از شهر بهار / با دو چشم تر ، به سوی روزگار
عشق یعنی بی رفایی های یار / عشق یعنی سالها در انتظار . . .
.
.
.
آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط واسه شستن غم های تو بباره . . .
.
.
.
اینجا آسمان از دل من تیره تر است ، روزگارم ابریست ، من اگر تنهایم ، یاد تو با من هست
مهربانم روزگارم ابریست ، کاش این بار جای خورشید تو آفتاب شوی . . .
.
.
.
ای که گفتی آشنایی با غریبان مشکل است
آشنایی می توان کرد جدایی مشکل است . . .
.
.
.
من از تبار تیشهام، با من غمی هست / در ریشهام احساس درد مبهمی هست
جز زخم، این دنیا نخوردم تلخ و شیرین / آیا در آن دنیا امید مرهمی هست؟
.
.
.
تنگی نفست را، نینداز گردن آلودگی
دلت را ببین کجا گیر کرده . . .
.
.
.
گفته بودی : یا تو یا هیچکس !
ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم
که این روزها هیچکس هم برای خودش کسی است
کسی حتی مهم تر از من . . .
.
.
.
آرزو می کنم هیچ راه نجاتی نداشته باشی وقتی غرق خوشبختی هستی . . .
1. زنــدگــی مـثـل پـیانــو هســت دکـمه های سیــاه بــرای غـم و دکمه های سفـید برای شــادی اما زمانی می توان آهنگ زیبایــی نواخت که دکمه های سیاه و سفید را با هم فشار دهی .
2. همه میگن بایـد برای رسیـدن به عشقـت از تموم دنیا بگـذری تو که دنیای منـی چطـور از تو بگـذرم ؟
3. از من پرسیـد منو بیشتر دوست داری یا زندگیِتو ؟ گفتم زندگـیمو، ناراحت شد و رفت آخـه نمیدونست که تمـوم زندگیمــه .
4. وقتی با یک انگشت به طرف کسی اشاره میکنی و اون رو مسخره میکنی خوب نگاه کن سه تا انگشت دیگه به طرف خودته !!!
5. زندگی رو دوست دارم نه در قفس ، بوسه رو دوست دارم نه از روی هوس ، تو رو دوست دارم تا اخرین نفس
6. یک ساعت طول می کشه تا یکی رو دوست داشته باشی.... یک روز طول می کشه تا عاشق بشی.... ولی یک عمر طول می کشه تا یکی رو فراموش کنی....
7. میدونی قشنگترین گله دنیا چه شکلیه ؟ نمیدونی ؟ پس برو به خودت تو آینه نگاه کن .
8. زندگی سه چیز بیش نیست... اولی : به اجبار به دنیا اومدن دومی : با غــم زیستــن
سومی : با آرزو مــردن
9. لحظات را طی کردیم تا به خوشبختی برسیم اما وقتی رسیدیم فهمیدم خوشبختی همان لحظات بود .
10. عشق خیس شدن دو دلدار در زیر باران نیست... عشق اینست که من چترم را روی دلدارم بگیرم و او نبیند و هرگز نداند که چرا زیر باران خیس نشد .
و لبم رو گاز می گیرم که نگم اااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..
تو داری قصه می گی..
من شلوارک پامه..دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم میریزه
رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا..قشنگه مسیر حرکتش..
حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی..
تو بغلم کردی..می بینی که سرد شدم..
محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم..
می بینی نا منظم نفس می کشم..
تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت.
می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم..
می بینی دیگه نفس نمی کشم..
چشماتو باز میکنی می بینی من مردم..
می دونی ؟
من می ترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن ..از تنهایی مردن..
از خون دیدن..وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم..
مردن خوب بود ارومه اروم...
گریه نکن دیگه..
من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم خوشگل شدیاااا
بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی..
گریه نکن دیگه خب؟ دلم می شکنه..
دل روح نازکه.. نشکونش خب؟؟
تا حالا توجه کردی وقتی میخای بخوابی میری تو فکر
خدایش خسته نشدی خیلی زجز آوره .به چیزهایی که نداری فکرکنی
به چیزهایی که داشتی ولی العان نداری فکر کنی
به کارایی که میتونستی انجام بدی ولی انجام ندادی
آخه تا کی .آدم چقدر میتونه تحمل کنه.من که خسته شدم
وقتی که فکرکسی که میتونست مال تو باشه ولی العان نیست دیونت میکن
آخه بریم پیش کی .اول او آخرش به یه چیزمیرسی
حسرت .حسرت .حسرت .حسرت.حسرت
خسته بود، ساعت پنج صبح بلند شده بود و رفته بود سر کار و الان ساعت چهار و نیم بعد از ظهر بود. داشت کارهاشو جمع و جور می کرد و آماده می شد که بیاد خونه که یهو موبایلش زنگ زد. صفحه موبایلشو نگاه کرد تا ببینه کیه. آره خودش بود. با خوشحالی کلید سبز رنگو زد و گفت "سلام مهربون دوست داشتنی من" و جواب شنید "سلام". همیشه همینجور بود. همیشه سعی میکرد از جمله های عاشقونه استفاده کنه ولی زیاد جمله های عاشقونه نمی شنید. البته از این موضوع ناراحت نبود چون میدونست که "زن مظهر ناز است و مرد مظهر نیاز" و کشیدن ناز اونیکه همیشه براش ناز میکرد و دوست داشت. بهش گفت"خانومی قشنگم چقدر خوب کاری کردی زنگ زدی، می دونی که وقتی صدای لطیفتو می شنوم همه خستگی ها از تنم می ره بیرون؟" و شنید"آره بابا".
- خوب ملوسکم جی شد که یهو یاد ما کردین؟
- آخه پیش هیلا ام. می خواستم باهاش حرف بزنی.
- یعنی دلت برام تنگ نشده بود؟
- نه، پریروز دیدمت
- ولی من خیلی دلم برات تنگ شده.
- ولش کن، بیا با هیلا حرف بزن.
- ولی من میخوام با تو حرف بزنم
- گوشی....
و بی توجه به حرفش گوشیو داد به هیلا. بهش برخورده بود ولی چون دوسش داشت نمی خواست چیزی بگه که ناراحتش کنه. می ترسید اگه اعتراض کنه ممکنه اونو از دست بده. نه... حتی فکر از دست دادنشو هم نمی تونست تحمل کنه چه برسه به حقیقتشو.
- سلام.
- سلام، شما هیلایید؟
- آره
- خوشبختم.
- منم
- بهتون تبریک میگم که همچین خاله ای دارید. خیلی دوست داشتنیه. من که واقعا دوسش دارم.
- الکی نگو، شما پسرا همتون اول به آدم می گین که "دوست دارم، عاشقتم، تو تنها کسی هستی که من باهاشم" و ازین حرفا ولی یه مدت که می گذره فیلتون یاد هندستون می کنه.
- ببین، من الان خستم، حوصله بحث کردن با شما رم ندارم. میشه خواهش کنم گوشیو بدین به خالتون؟
و با یه لحن تمسخر آمیزی می شنوه "فعلا"...".
دوباره صدای کسیو که خیلی دوست داشته می شنوه:
- باحاش حرف زدی؟
- آره متاسفانه
- ازش خوشت اومد؟
- منظورت چیه؟
- نمی خوای باحاش دوس شی؟
یهو حس کرد یه پارچ آب سرد ریختن رو سرش.
- چی داری میگی؟ اصلا میفهمی؟
- آخه خیلی دوس داره یه دوس پسر دلشته باشه.
دیگه تحملش تموم می شه. یه لحظه به سرش می زنه قطع کنه. ولی می بینه فایده ای نداره، چون بعدش باید کلی منت کشی کنه تا دوباره دلشو بدست بیاره. بهش گفت:
" مثل اینکه من هرچی به تو می گم دوست دارم تو اصلا باور نمی کنی. بابا من چه جوری بهت بگم که به اندازه همه آسمونا دوست دارم؟ چرا با من اینجوری می کنی؟"
- "آخه میدونی چیه؟ امروز با هیلا رفته بودیم فلکه دوم یه دوری بزنیم که یه زانتیاییه برامون بوق زد. ما هم یخورده ناز کردیمو بعدش سوار شدیم. نمی دونی چه پسر با مزه ای بود. برامون کلی جک بی ادبی گفت. ما هم خجالت می کشیدیم هم خوشمون می اومد. آخر سر بمن گفت که می خواد باهام ازدواج کنه. منم شمارشو ازش گرفتم. الان هم چون دلم برای تو می سوزه که می خوای منو از دست بدی می خوام با هیلا دوستت کنم. اونم دختر خوبیه ها. تازه از من خوشگل ترم هست."
دیگه نمی تونست تحمل کنه. سرخ شده بود. دستاش می لرزید. می خواست یه چیزی بگه ولی زبونش بند اومده بود. همونجا روی زمین نشست. موبایلشو از گوشش جدا کرد و نگاهش کرد. یه صدای نامفهومی از توش می اومد ولی دیگه نمی خواست بفهمه اون صدا چی می گه. کلید قرمز روی گوشی رو زد.
فقط فکر می کرد:
"بعد از اینهمه وقت آخه چرا؟ منی که حتی یه بارم اونو از خودم ناراحت نکرده بودم آیا واقعا" این مزدم بود؟ یعنی توی این مدت که من فکر می کردم فقط مال منه سوار چند تا ماشین دیگه شده بود؟ چند نفر دیگه رو داشت؟ شاید اشتباه از من بود که هیچ موقع خودم نبودم و همیشه اونی بودم که اون می خواست."
<< راستشو بخواید من که فکر می کنم همیشه خوب بودن خیلی بده >>
.آموخته ام که همیشه کسی هست که به ما احتیاج دارد
.
.آموخته ام که هیچ وقت هیچ وقت قضاوت نکنم.
.آموخته ام که انسان های بزرگ هم اشتباه می کنند.
.آموخته ام که همیشه همیشه بخندم.
.آموخته ام که هرگز نگذارم کسی عصبانیتم را ببیند.
.آموخته ام که به انسان ها مانند سکوی پرتاب نگاه نکنم.
.آموخته ام که هرگاه که ترسیده ام ،شکست خورده ام.
.آموخته ام که غرور انسان ها را هرگز نشکنم.
.آموخته ام که هرگز وابسته کسی نباشم...
نظر یاد نره/
برید به زندگی بگید که دیگه دوستش ندارم
بعد یه عمر غصه و غم میخوام که تنهاش بگذارم
هر کاری خواسته با دلم کرده و باز منتظره
که عمر باقیمانده را یه جوری با خود ببره
زندگی خودت میدونی که عمر من حروم شده
با یک غم بی انتها هر چه بوده تمو م شده
از کی بگیرم عمرما جوانی من کجا رفت
عزیزترینم را می خوام نگو که پیش خدا رفت
شکایت از تو را کجا پیش کدام قاضی برم
به کی بگم ز دست تو چه خاکی آمد به سرم
عاشقت هیچوقت نبودم خیال نکن دیوونتم
آنقدر مرا عذاب دادی که فکر ترک خونتم
زندگی کاری کردی تو که از وجودت سیر شدم
هنوز جوان نگشته ام از جور دوران پیر شدم
برو دیگه نبینمت شاید فراموشت کنم
تاریکی دلم زدست توست میخوام که خاموشت کنم
سخت نگرفتم من ترا اما تو چه سخت میگیری
گر رسم زندگی اینه خوشا به حال اسیری
از روز اول تو بودی رو دنده یکدندگی
لعنت این خلق خدا بر این مرامت زندگی
برای زنده بودنم دیگه بهونه ندارم
میخوام بمونم اما حیف که دیگه خونه ندارم
میخوام برم تا بی کسی شاید کسی پیدا بشه
شاید که مجنون دلم خالی ز هر لیلا بشه
کلمات کلیدی: