وبلاگ :
ستاره سهيل
يادداشت :
داستان مادر شوهر
نظرات :
3
خصوصي ،
3
عمومي
پارسي يار
: 0 علاقه ، 3 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
فاطي
با درود خدمت شما دوست عزيز بسيار بسيار لذت بردم از مطالبي که درج کرديد مرا ياد بچگي و دنياي قشنگ که بازگردي چون خاطره به ياد مانده انداختي ممنون
پاسخ
ممنوم به كلبه تنهاي ما سرزديد...
+
2000dastan
سلام دوست من از وب زيبات ديدن کردم خوشحال ميشم بهم سربزني آخه با يک داستان زيبا به روزم اديسون در سنين پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار ميرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي كرد... اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود. هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود. در همين روزها بود كه نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند، آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد و حقيقتا كاري از دست كسي بر نمي آيد و تمام تلاش ماموان فقط براي جلوگيري از گسترش آتش به ساير ساختمانها است! آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود...
پاسخ
اين داستان رو خوندم ولي چشم مياي بهت سر ميزنم
+
مهديه
سلام دوست بزرگوار داستان قشنگ وجالبي بود ممنون از شما...
پاسخ
ممنوم دوست عزيز كه به كلبه كوچك ما سر زديد