سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها! به عزّت و جلالت سوگند، چنان تو را دوست دارم که شیرینی آن، در دلم استوار گشته است . هرگز جان های کسانی که تو را به یگانگی می پرستند، به این باور نمی رسند که تو دوستانت را دشمن می داری. [امام علی علیه السلام ـ در نیایشش ـ]


ارسال شده توسط کامبیز در 91/4/30:: 3:5 عصر

 

قطعه گمشده

اثر شل سیلور استاین





 

 

قطعه گم شده تنها نشسته بود ...

در انتظار کسی که از راه برسد

و او را با خود جایی ببرد



قطعه گمشده



بعضی ها با او جور در می آمدند



قطعه گمشده



اما نمی توانستند قل بخورند



قطعه گمشده



بعضی دیگر قل می خوردند
اما جور در نمی آمدند



قطعه گمشده



یکی از جور در آمدن چیزی نمی فهمید



قطعه گمشده



دیگری از هیچ چیز چیزی نمی فهمید



قطعه گمشده



یکی زیادی ظریف بود



قطعه گمشده



و تالاپی پایین افتاد



قطعه گمشده



یکی او را می ستود ...
و می رفت پی کارش



قطعه گمشده



بعضی ها بیش از اندازه قطعه گم شده داشتند



قطعه گمشده



بعضی بیش از اندازه قطعه داشتند
تکمیل تکمیل



قطعه گمشده



او یاد گرفت که چگونه از چشم حریص ها خود را پنهان کند



قطعه گمشده



باز هم با انواع دیگری روبه رو می شد
بعضی خیلی ریزبین بودند



قطعه گمشده



بعضی ها در عالم خودشان بودند
و بی خیال می گذشتند

سلام



قطعه گمشده



فکر کرد برای توجه دیگران خود را بیاراید



قطعه گمشده



فایده ای نداشت



قطعه گمشده



این بار پر زرق و برق شد
اما با این کار خجالتی ها از سر راهش فرار کردند



قطعه گمشده



عاقبت یکی پیدا شد که کاملا جور در می آمد



قطعه گمشده



قطعه گمشده



اما ناگهان ...
قطعه گم شده شروع کرد به رشد کردن



قطعه گمشده



و رشد کرد



قطعه گمشده



من نمی دانستم تو رشد می کنی
قطعه گم شده جواب داد :
من هم نمی دانستم



قطعه گمشده



میروم پی قطعه گم شده خودم،
که بزرگ هم نمی شود



قطعه گمشده



روزها گذشت تا یک روز،
کسی آمد که با دیگران فرق داشت
قطعه گم شده پرسید : "از من چه می خواهی ؟"
- هیچ
- به من چه احتیاجی داری ؟
- هیچ
قطعه گم شده باز پرسید : "تو کی هستی ؟"
دایره بزرگ گفت : من دایره بزرگم



قطعه گمشده



قطعه گم شده گفت :
"به گمانم تو همان کسی باشی که مدتهاست در انتظارش هستم. شاید من قطعه گمشده تو باشم"
دایره بزرگ گفت : " اما من قطعه ای گم نکرده ام و جایی برای جور در آمدن تو ندارم"
قطعه گم شده گفت : "حیف ! خیلی بد شد. چه قدر دلم می خواست با تو قل بخورم ..."
دایره بزرگ گفت : تو نمی توانی با من قل بخوری. ولی شاید خودت بتوانی تنهایی قل بخوری



قطعه گمشده



تنهایی ؟
نه، قطعه گمشده که نمی تواند تنهایی قل بخورد
دایره بزرگ پرسید : "تا به حال امتحان کرده ای ؟"
قطعه گم شده گفت :"آخر من گوشه های تیزی دارم. شکل من به درد قل خوردن نمی خورد"
دایره بزرگ گفت : "گوشه ها ساییده می شوند و شکل ها تغییر می کنند
خب، من باید بروم. خداحافظ !
شاید روزی به همدیگر برسیم ..."
و قل خورد و رفت



قطعه گمشده

 

قطعه گم شده باز تنها ماند
مدتی دراز در همان حال نشست



قطعه گمشده



آن وقت ...
آهسته ...
آهسته ...
خود را از یک سو بالا کشید

 

قطعه گمشده

 

تلپی افتاد



قطعه گمشده




باز بلند شد ... خودش را بالا کشید ...
باز تالاپ ...
شروع کرد به پیش رفتن

 

قطعه گمشده



و به زودی لبه هایش شروع کرد به ساییده شدن ...
آن قدر از جایش بلند شد افتاد
بلند شد افتاد
بلند شد افتاد

 

قطعه گمشده



تا شکلش کم کم عوض شد

 

قطعه گمشده



حالا به جای اینکه تلپی بیفتد، بامپی می افتاد ...
و به جای اینکه بامپی بیفتد، بالا و پایین می پرید ...
و به جای اینکه بالا و پایین بپرد، قل می خورد و می رفت ...
نمی دانست به کجا، اما ناراحت هم نبود

 

قطعه گمشده

 

همین طور قل خورد و پیش رفت



تا

 

قطعه گمشده



قطعه گمشده





 

به جای اینکه بنشینی و منتظر باشی تا کسی پیدا شود
تا تو را کامل کند

خودت شهامت و جسارت پدید آوردن شکل را پیدا کن

و افکار و دیدگاهت را تغییر بده

و انرژیت را صرف شکل دادن به خودت کن
تلاش کن




 


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط کامبیز در 91/4/29:: 8:8 عصر

برای دل مهربونت ...




اینو واسه تو می نویسم تو که هر روز به کلبه تنهاییام می آی

تویی که هر وقت اومدی ، مهمون سفره پر از غصه ام شدی و گفتی :

چقدر غمگین می نویسی

من روزها به تو و غصه هام فکر کردم و بعد یه شب به تو و خودم گفتم :

باشه دیگه غمگین نمی نویسم ...

شروع دوباره واسه لبخند لبهای مهربون تو، تویی که غریب آشنامی ...

جعبه مداد رنگی هام رو برداشتم ، مداد سیاه ، همیشه با اون شروع می کردم

تراشم رو برداشتم یکی دیگه خریدم ، صورتی روشن ! مداد سیاه رو تراشیدم ...

تراشیدم تا آخر گذاشتمش سرجاش اینقدر قدش کوتاه شد که دیگه پیداش نبود !

بعد مداد خاکستری رو تراشیدم بعد قهوه ای بعد سورمه ای .

همه تیرگی ها رو تراشیدم تا جا برا روشنی ها باز بشه .

حالا همه رنگها شادن صورتی ، قرمز، زرد ، آبی ، سبز ... می دونم دوستشون داری

اومدم باز برات بنویسم اما این بار روشن و شاد و دل انگیز .

دست بردم مداد اول ، خط اول سیاه ، خط دوم خاکستری ، خط سوم قهوه ای !!!

منو ببخش عزیز مهربونم گناه دستای من نیست ...

گناه دستای نامهربونیه که مداد سیاه رو بهم هدیه دادن

می بینم به لطف نامهربونی دستاشون، مداد سیام باز قد کشیده ، خاکستری قد کشیده ،

همه تیرگی ها باز قد کشیدن گناه من نیست معنا ، من نمی خوام تلخ باشم نمی خوام . نمی خوام

من رو باور کن و من باز تیرگی هارو می تراشم ...

و من باز تیرگی هارو می تراشم تا دستاشون یه روزی مهربون بشن

و دیگه دستام خسته نمی شن و تراش صورتی هم کند نمی شه !!!

به دل مهربونت قسم


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط کامبیز در 91/4/25:: 6:39 عصر

....








به اسمش نگاه کردمو
اشکام دونه دونه میریخت
نگاهمو ازش برداشتم
تمام دلم اشوب بود
لبامو گاز گرفتم
اشکام خیلی سریع میریختن
نمیدونستم باید چیکار کنم
میترسیدم
دستام میلرزید
به عکسش نگاه کردم
ای وای
چم شده؟
فقط چند روزه نیست
فقط چند روزه باهاش صحبت نکردم
من و اون که...
پس چرا من...
خدایا این چه حالیه؟
نکنه...
نه امکان نداره
به خودم تو اینه نگاه کردم
سرمو تکون دادن به این معنا که نه
دیگه نه
نکنه نمیدونی تو حق نداری...
سرمو پایین انداختم
بغضم رو فرو دادم
چشام پر اشک شد
چشام رو بستم تا ریختن اشکای خودم رو نبینم
دوباره نگاه به اسمش انداختم
دوباره صحبتاش رو مرور کردم
یه نا اشنا که خیلی شبیه خودم بود
یه....
بلافاصله بلند شدم
پشت به اسمو عکسش کردم
سرموگرفتم بالا
نفس عمیقی کشیدم
بغضم رو فرو دادمو
اشکام رو پاک کردم
همون طور که لبام میلرزید گفتم
تو
تو
این حقو نداری
این حق و نداری که وابسته شی
این حق و نداری که بخوای دوسش داشته باشی
تو این حقو نداری
و بعد دوباره چشامو بستم
تکیه به دیوار نشتم و زانوهامو بغل کردم
تا جایی که تونستم اشک ریختم
هراز گاهی با چشای پراشکم نگاهی از روی حسرت به اسمو عکسش مینداختم
نگاهمو به اسمون دوختم
خدا یا چرا...؟
کاش....


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط کامبیز در 91/4/24:: 11:16 عصر

یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !داستان کوتاه


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط کامبیز در 91/4/24:: 8:58 عصر

دیگر نمیگویم برگرد...



صداقتت را جمع کرده ای

و در بقچه پیچیده ای،

برای روز مبادا...

مبادایی که هرگز نخواهد آمد...

و تویی که گره زدی دستانت را،

با سرنوشت دروغ های تکراری...

و منی که به رسم دوست داشتن

محبوس میشوم،

در قفس نبودن هایی از جنس خواستن...

و التماس هایی از قماش نرسیدن...

و من دست شستم از تو...

و همه ی راست نگفتن های هر روزه ات...

دیگر نمیگویم برگرد...

بروی...

که دیگر بر نگردی،

به خاطره های دست خورده ام...!


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط کامبیز در 91/4/24:: 8:48 عصر


عروسی مان خوب برگزار شد…

حالا در خانه خودمان نشسته ایم و این اولین شب آرامش ماست…

هنوز لباس عروس و کت شلوار دامادی بر تن مان است…

خسته ایم و این شیرین ترین خستگی دنیاست که پس از سال ها به هم رسیده ایم…

با همان لباس عروس برمیخیزد و 2 نخ سیگار میاورد و روی پاهایم مینشیند…

یکی بر لب من و دیگری بر لب او…

چشم هایمان میخندد…

میدانیم امشب چه خبر است و این هم… شیرین ترین سیگار دنیا خواهد شد..

چشم در چشم، دست در دست و چند پک عمیق… و فضای خانه مه آلود میشود…

ناگاه لای انگشتانم داغ میشود و از این رویای شیرین بیرون می آیم…

یادم می آید تو سال هاست که رفته ای بی معرفت… و من هنوز با هر نخ سیگار غرق رویای تو می شوم…

من و تو و سیگار

کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط کامبیز در 91/4/23:: 10:49 صبح

متن زیبا و عاشقانه





قطار می رود… تو می روی… تمام ایستگاه می رود…
و من چقدر ساده ام که سالهای سال، در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!



یادت هست که باهم جناق میشکستیم و می گفتیم یادم تورا فراموش؟
امروز تمام استخوان هایم شکسته اما تورا فراموش نکرده ام…




کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط کامبیز در 91/4/23:: 10:37 صبح

مجال





در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
و سراینده ی عشق
آفریننده ماست


مهربانیست که ما را به نکویی
دانایی
زیبایی
و به خود می خواند
جنتی دارد نزدیک ، زیبا و بزرگ
دوزخی دارد – به گمانم -
کوچک و بعید
در پی سودایی ست
که ببخشد ما را
و بفهماندمان
ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست


در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی را با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق تدریس کنند
لای انگشت کسی
قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بکند


و به جز از ایمانش
هیچ کس چیزی را حفظ نباید بکند
مغز ها پر نشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درس هایی بدهند
که به جای مغز ، دل ها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشا
هر کسی حرف دلش را بزند


غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا ، کسی بعد از این
باز همواره نگوید:"هرگز"
و به آسانی هم رنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه
و عبادت را در خلقت خلق


کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل و دشت
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم :
عدل
آزادی
قانون
شادی
امتحانی بشود
که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ایم



در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدریس کنند
و بگویند که تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط کامبیز در 91/4/23:: 10:33 صبح

خوش به حال آسمون...




خوش به حال آسمون که هر وقت دلش میگیره ، بی بهونه می باره ......

به کسی توجه نمی کنه ... از کسی خجالت نمی کشه ... می باره و می باره و

می باره ...

اینقدر می باره تا آفتابی شه ... ‌آبی شه ...!!!

کاش ... کاش می شد مثل آسمون بود ... کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا

بالاخره آفتابی شی ... بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده ... انگار نه انگار که

غصّهایی بوده ... همه چیز فراموشت بشه ...!!!

آسمون چشم های من تا صبح بارید...

نگام کن...

حالا آبی شدم؟؟


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط کامبیز در 91/4/23:: 10:30 صبح

اینجا آخر دنیاست...



از خودم می گریزم...

از جای پای خودم در باتلاق فراموشی...

که هر لحظه در آن پایین تر میروم...

چیزی از پایین مرا میکشد...

گمانه هایم به سمت تو میدود...

خودت نه...

خاطره های فراموش شده ات...

هر لحظه یادی از تو مرا پایین تر میکشد...

اینجا آخر دنیاست...

من بی صدا فریاد میزنم...

تو پر هیاهو سکوت میکنی...

من از یاد تو لبریز میشوم...

تو از نام من بیزار...!

 


کلمات کلیدی :

   1   2      >
درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
کانون مسجد فاطمیه شهید یه
EMOZIONANTE
عاشق آسمونی
9 د ی
منطقه و جهان آبستن حوادث خوش یمن
کلبه عاشقان
به سوی فردا
انتظار
فرزانگان امیدوار
شین مثل شعور
در انتظار آفتاب
اهل البیت[علیهم السلام]
لحظه های آبی
زندگی بی ترانه...
###@جزین@###
ایران ابرقدرت فاتح
خداجونم
پایگاه اطلاع رسانی مباشری
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
لیلای بی مجنون
به سوی آینده
باشگاه مسابقه و سرگرمی
عکس و مطلب جالب و خنده دار
بی نشانه
ان سالهای دوست داشتنی
مجله اینترنتی تبلیغاتی
alone
رایان چوب
علی اصغربامری
upturn یعنی تغییر مطلوب
نظرمن
افسونگر
زیباترین اشعار عاشقانه معاصر
hamidsportcars
سیب سرخ
پنجره ای رو به خاموشی
سکوت خیس
عصر پادشاهان
سایه
سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Iranian Universities

شقایقهای کالپوش
لنگه کفش
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
بچه مرشد!
سکوت ابدی
حامل نور ...
فتوبلاگ حسین کارگر
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
کلبه درویشی
*تنهایی من*
نیلی ترین - NiliTarin.ir
دخترک خنده رو :)
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
««««« شب های تهران »»»»»
KING OF BLACK
در دوران بـــرزخی ...
►▌ استان قدس ▌ ◄
پرپر
اتاق دلتنگی
مُهر بر لب زده
هواداران همای پرواز
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
رقصی میان میدان مین
نگاهی نو به مشاوره
رنگین کمان
آموزش رباتیک در کرج,رباتیک,ربات,رباتیک البرز,صنایع رباتیک آراد
طب سنتی@
ســرچشمـــه › سرچشمه همه خوبیها مهدی (عج) است ›
همه چیز آماده دانلود
اکبر پایندان
پژواک
Mystery
یا د د اشت ها ی شخصی خو د م .
****شهرستان بجنورد****
-««««((عشق الحسین)))»»»»-
سـرچشمـــه فصـــاحـت
بی سر و سامان
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
حباب خیال
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
امامزاده میر عبداله بزن آباد
بـــــــــاغ آرزوهــــــــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
دوربین مدار بسته
@@@گل گندم@@@
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
یادداشتها و برداشتها
اطلاعات عمومی
دیار من دشتستان- بُنار آبشیرین
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
عشق مشعلدار

معیار عدل
امام زمان
دلنوشته های یه عاشق
بی پاتوقی
وب سایت شخصی مهران حداد__M.Hadad personal website
سکوتی پرازصدا
xXx رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
امام و شهدا
.: شهر عشق :.
مهربان
تک درخت
تراوشات یک ذهن زیبا
سکوت سبز
رویای شبانه
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب
@@@این نیزبگذرد@@@
ایران اسلامی

my love
Har chi delet mikhad
ماتاآخرایستاده ایم
روستای چشام
گیسو کمند
نـــرگــــس 1
جــــــــــــــــوک نـــــــت
کاسل
عکس های عاشقانه
منتظر مفرد مذکر غایب
آموزش گام به گام رانندگی
صحبت دل ودیده
رفقا
محقق دانشگاه
سالار
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
عشق بی هدف... ! دیوانگی - عشق واقعی... ! دریافتنی
ابـــــــــــرار
محمدمبین احسانی نیا
یادداشتهای فانوس
انسان جاری
داستان های جذاب و خواندنی
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
گــــــــــروه باستــــــــانشنــــاسی
بغض تلخ
عطر یاس
صدای شهید
سرزمین رویا
همه چیز در مورد مرغ عشق
دل نوشته
چون میگذرد غمی نیست
بازگشت نیما
زبان انگلیسی
نمکستان
واقعه
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
فرمانده آسمانی من
طرح واژه
چوکــــــــــــــ بندری
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
حرف های تنهایی
بچه های خدایی
درس های زندگی
قافیه باران
دانشجویان ورودی 90 دانشگاه کوثر قزوین
هدهد
من.تو.خدا
دهن رود
شبستان
سربازی در مسیر
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
دختری ازجنس باران
یامهدی
har an che az del barayad
امپراتور
دانلود هر چی بخوایی...
S&N 0511
(کوروش کبیر)kabir kourosh weblog
*لبخندی برای زندگی*
الهگان
(بنفشه ی صحرا)
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
روی بال فرشته ها
جزتو
دل پرخاطره
عشق پنهان
@@@باران@@@
Manna
بانوی اسمانی
دریایی از غم
Deltangi
کانال اخبار انتخابات مجلس
زیبا ترین وبلاگ
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
mystery
ღقلبــــــی بــه بلـــندای مــــــــــــــاهღ
Just for fun
اواز قطره
محمد قدرتی
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
یه دختره تنها
غدیریه
ورزشهای رزمی
پسران علوی - دختران فاطمی
..::غریبه::..
گوشی نوکیا 1110، خرید اینترنتی گوشی نوکیا 1110
به نام خدا
تلخی روزگار....
حرف شیری
نفس
کرمان شهر
و....الهــــــه
خنده بازار
کلبه تنهایی
عمارمیاندواب
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گلهای یاس
جیغ بنفش در ساعت 25
نفس
نت سرای الماس
ستاره طلایی
اس ام اس
پایه عکاسی مونوپاد + ریموت شاتر بلوتوث
مردود
شاره کم سنه
هرکس منتظر است...
جایی برای خنده وشادی و تفریح
دهکده کوچک ما
I AM WHAT I AM
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
behtarinamkhoda
فقط خدا
عاشقانه
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
پـــــــــلاکــــــــــ✌سنگر
مرگ عاشق
باور من...!!!
Tarranome Ziba
سیرت پیشگان
دختر و پسرای ایرونی
شاه تور
دانلود سوالات کارشناسی ارشد
Note Heart
ندای حق
مکاشفه مسیح
تنهاترین عاشق
غزلیات محسن نصیری(هامون)
ღღ♥دنیای بارانی♥ღღ
هر چی تو دوست داری
همه چی پیدا میشه؟
ایـــــــران آزاد
یاامام حسن مجتبی (ع)ادرکنی
wanted
دلتنگـــــــــــــــ همه شمـــــــــــــــــــا....
یه کم فکر کنیم...!
Hunter
قتیل العبرات
اداره منابع طبیعی وآبخیزداری شهرستان مانه وسملقان
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
دفتر احسان
فضای تنهایی من
مائــده الهی
تنهایی.......
ژئوماتیک
رویابین
یک جای دنج
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
♥تاریکی♡
اخراجیها
عاشقانه ها
کشکول
به یادتم
طوبای محبت
ترنم حضور
نوری چایی_بیجار
دوستانه
دل نوشته های مائده
« « عاشقی » »
نمی دونم بخدا موندم
هیئت
کشاورزی نوین
سایه های خیال
فقط طنزوخنده
شاهکار
مهربانی
بندر میوزیک
ساعت به وقت کربلا
عزای حسینی
نقاشی های الیکا یحیایی
باکری میاندوآب